- سر تنگه
از توابع دهستان خانقاه پی قائم شهر
معنی سر تنگه - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
(سَ تَ)
لغت نامه دهخدا
دهی از دهستان بهمئی سردسیر بخش کهکیلویۀ شهرستان بهبهان. دارای 100 تن سکنه. آب آن از چشمه. محصول آن غلات، پشم و لبنیات است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6)
(سَ فِ نَ / نِ)
لغت نامه دهخدا
سرغوغا. (ناظم الاطباء). مهتر آشوبگران. کسی که درفتنه گری و آشوب از همه پیش افتاده است:
شوخ و میخواره و شبگرد و غزلخوان شده ای
چشم بد دور که سرف تنه خوبان شده ای.
صائب.
شهری است پر ز فتنه و سرفتنه یار من
وه چون کنم به ف تنه شهری است کار من.
مغول عبدالوهاب
شوخ و میخواره و شبگرد و غزلخوان شده ای
چشم بد دور که سرف تنه خوبان شده ای.
صائب.
شهری است پر ز فتنه و سرفتنه یار من
وه چون کنم به ف تنه شهری است کار من.
مغول عبدالوهاب
سر انگشتان، پنجه دست چنگ چنگال، قدرت زور، دارای پنجه قدرت مسلط: تو آن کودک از مگس رنجه یی که امروز سالار و سرپنجه یی (بوستان)
چشمه و مرتعی در نزدیکی لاشک کجور
مرتعی بین روستاهای لاشک و کجور نوشهر
نوک استخوان گاو و گوسفند
ساق پا
از توابع لنگای عباس آباد
پارچه ی شلوار
دفعه، بار، مرتبه، انگشتان
پایین انداخته
نام رمتعی در آمل
نام مکانی است
تنگه ای نزدیک روستای لاشک کجور
از توابع پشتکوه ساری
پاچه ی شلوار